درست وقتی که لبخند تورو توی دلم احساس کردم.همون لحظه به آرزوم رسیدم.بذار دنیام به پای تو بریزم.بذار حس کنم اینجایی عزیزم.
با اینکه” خیلی وقت نمیشه آشنای هم هستیم.فقط فکر کنم اندازه یه هفت و هشت ماه باشه”ولی یه حسی میگه انگار خیلی وقته واسه من هستی.تو تصویر یه رویای قدیمی مــــــــــــــــــــــــن هستی.عزیزم تو تنها” تمام زندگیم هستی.
خودت که می دونی که عاشق چشماتم.من تا آخر این زندگی همراتم.حرفم باور کن”من تورو خیلی… خیلی… دوست دارم. من بی عشق تو از این زندگی بیزارم.
می ترسم یه روزی ازم جدا شی”می ترسم دیگه عاشقم نباشی.همیشه نگران عشقمونم.عزیزم بذار که عاشقت بمونم.ببین پر شده از تو توی روزگارم.به غیر از تو “کسی رو دوست ندارم.واسه من تو یه عشقه بی نظیری.به این راحتی از دلم نمی ری.
تقدیم به تو عزیزم… .خیلی دلم گرفته این روزها…



 


برچسب‌ها:
<-TagName->
+تاریخ چهار شنبه 16 / 5 / 1391برچسب:,ساعت 17:20 نویسنده محیا |

عشق یعنی خاطرات بی غبار، دفتری از شعر و از عطر بهار ،


 

عشق یعنی یک تمنا یک نیاز ، زمزمه از عاشقی با سوز و ساز


 

عشق یعنی چشم خیس مست او ، زیر باران دست تو در دست او .


برچسب‌ها:
<-TagName->
+تاریخ چهار شنبه 16 / 5 / 1391برچسب:,ساعت 17:16 نویسنده محیا |

انقدر بریدم که هیچکس باورش نمیشه.بخدا ما دخترام

ادمیم.چرا انقدر اذیتشون میکنید.چرا معنی دوست

داشتنو نمیفهمید.چرا احساس میکنید دخترام مثل

شمان نه بخدا نیستن.دلتون به رحم بیاد تو روخدا

من که بریدم خسته شدم از اینکه تو گوشش بخونم

درست شو بزار تنهات نزام درست شو تو رو به عشقمون

به کی میگم دوباره بر میگرده به خودم ادم شید توروخدا

ادم شید تا بفهمید اگه خوب باشید دختر ولتون نمیکنه

تو رو خدا من که بریدم...


برچسب‌ها:
<-TagName->
+تاریخ سه شنبه 8 / 5 / 1391برچسب:,ساعت 18:7 نویسنده محیا |

ای اشک آرام ببار

بر گونه بیمار من

ای غم لذت ببر از این همه آزار من


برچسب‌ها:
<-TagName->
+تاریخ سه شنبه 8 / 5 / 1391برچسب:,ساعت 16:10 نویسنده حامد |

ای عشق به هیچ کس از این درد نگو

از آنچه با من و دل کرد نگو

من عاشف او بودم و خواهم بود

این قدر به او رفیق نامرد نگو


برچسب‌ها:
<-TagName->
+تاریخ پنج شنبه 5 / 5 / 1391برچسب:,ساعت 19:38 نویسنده حامد |

بچه که بودم تا 10 میشمردم ،

فکر میکردم آخر همه چی 10 هستش،

حالا نمیدونم آخر دوست داشتن چقدره ،

ولی میخوام بگم دوستت دارم قدر 10 تای بچگی.


برچسب‌ها:
<-TagName->
+تاریخ شنبه 3 / 5 / 1391برچسب:,ساعت 22:35 نویسنده محیا |

خواستم اسمتو گل بذارم،ترسیدم پژمرده شوی!

خواستم اسمتو خورشید بذارم،

ترسیدم غروب كنی!

اسمتو گذاشتم نفسم، كه اگه نباشی:نباشم*




برچسب‌ها:
<-TagName->
+تاریخ شنبه 3 / 5 / 1391برچسب:,ساعت 22:32 نویسنده محیا |

سكوت رامیپذیرم اگربدانم روزی باتو

سخن خواهم گفت تیره بختی رامیپذیرم

اگربدانم روزی چشمان توراخواهم سرود

مرگ رامیپذیرم اگربدانم

روزی توخواهی فهمیدكه دوستت دارم

(دوست دارم فقط به خاطرخودت )


برچسب‌ها:
<-TagName->
+تاریخ شنبه 3 / 5 / 1391برچسب:,ساعت 22:21 نویسنده محیا |

یک روز احساس کردم اگر اورا با یک غریبه ببینم تمام شهر را به آتش خواهم کشید.........

اما امروز حتی کبریتی هم روشن نمیکنم تاببینم او کجاست و با کیست.............

روزی که به دنیا آمدم در گوشم خواندند اگر می خواهی در دنیا خوشبخت شوی همه را دوست بدار.....

....حال که دیوانه وار دوستش دارم می گویند فراموش کن!!!!!!!


برچسب‌ها:
<-TagName->
+تاریخ یک شنبه 30 / 4 / 1391برچسب:,ساعت 19:57 نویسنده محیا |

وقتی دلم به درد میاد و کسی نیست به حرفهایم گوش کند،

وقتی تمام غمهای عالم در دلم نشسته است،

وقتی احساس می کنم دردمند ترین انسان عالمم... وقتی تمام عزیزانم با من غریبه می شوند...

و کسی نیست که حرمت اشکهای نیمه شبم را حفظ کند... وقتی تمام عالم را قفس می بینم...

بی اختیار از کنار آنهایی که دوسشان دارم.. بی تفاوت می گذرد...


برچسب‌ها:
<-TagName->
+تاریخ یک شنبه 30 / 4 / 1391برچسب:,ساعت 19:53 نویسنده محیا |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد